شيطان بازنشسته شد !
نشسته بر بساط صبحانه و آرام لقمه برميداشت ..؟
گفتم : ظهر شده ، هنوز بساط کار خود را پهن نکرده ای ؟ بنی آدم نصف روز خود را بی تو گذرانده اند
شيطان گفت : خود را بازنشسته کرده ام ، پيش از موعد .
گفتم : به راه عدل و انصاف بازگشته ای يا سنگ بندگی خدا به سينه می زنی؟
شيطان گفت: من ديگر آن شيطان توانای سابق نيستم. ديدم انسانها، آنچه را من شبانه به ده ها وسوسه پنهانی انجام ميدادم ، روزانه به صدها دسيسه آشکارا انجام ميدهند.اينان را به شيطان چه نياز است؟
شيطان در حالي که بساط خود را برميچيد تا در کناري آرام بخوابد ، زير لب گفت : آن روز که خداوند گفت بر آدم و نسل او سجده کن، نميدانستم که نسل او در زشتی و دروغ و خيانت ، تا کجا ميتواند فرا رود و گرنه در برابر آدم به سجده می رفتم و ميگفتم که : همانا تو خود پدر منی ..
!!